لالايی قزاقها
МИХАИЛ ЛЕРМОНТОВ
میخاییل لِرمانتاف
(۱۸۱۴-۱۸۴۱)
لالاييِ قزاقها
بخواب قشنگِ كوچيكم
لالايي ميخوام بگم برات.
ماهِ سپيد به گهوارَت
يواشيواش ديد ميزنه.
ترانهها ميخونَم برات
چه قصّهها بگم برات؛
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
موجای تیره و سیاه
به سنگِ ساحل ميخورَن؛
مردِ چِچِن غضبكنون
پَريد پايين، جَست پُشتِ سنگ
اونجا ميخواد كمين كنه
خنجرشو تيز ميكنه؛
بابات يه مردِ جنگييه
سلاحشو ورميداره
به جنگِ دشمن ميتازه
بخواب عزيز كوچيكم
آروم بگير
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
وقتي زمونش برسه
خودت ميفهمي زندگي
سراسرش چه وحشييه؛
سلاحتو وَرمیداری
پا به ركابت ميذاري
شجاعونه بالا ميري.
با پارچه ابريشم برات
رو زينو خوشگل ميدوزم. . .
بخواب عزيز كوچيكم
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
قد و بالات عينهو يه پهلوونِ حقيقييه
روحِ تو هم مثلِ بابات يه قزاقِ واقعييه.
وقتي يه روز بزرگ بشي
بخواي بِري ميدونِ جنگ
به بَدرقَت ميآم عزيز
بياعتنا ميذاری میری. . .
چه اشكاي تلخي كه من
پنهوني واسَت بريزم! . .
بخواب فرشتهكوچيكم
شيرينكم آروم بگير
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
درد و عذابي بكشم
هول و ولايي بِچِشم؛
تمومِ روز دعا وُ ذكر
شَبَم برات فال بگيرم؛
برَم به انديشه فرو
كه تو تويِ ديارِ دور
غريب و دلتنگ ميشيني. . .
بخواب عزيزم كه هنوز
دلنگروني نداري
غصهرو هيچ نميشناسي
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
توشهي رات يه تمثاله
كه كوچيك و مقدسه:
وقت دعا، پیشِ خدا
هميشه روبهروت باشه؛
وقتي كه آماده ميشي
واسه نبردِ سنگينت
مادرتو يادت نره. . .
بخواب قشنگِ كوچيكم
لالالالا ميگم برات
لالايي ميخوام بگم برات.
۱۸۴۰
ترجمه: ۲۸ مارس ۲۰۰۲




نقش آفتاب یعنی آتش بر آب. این صفحه مربوط به اوراق و کارهای پراکنده و ترجمه های حمیدرضا آتش برآب است. نام خانوادگی من بر خلاف تصور بسیاری به هیچ عنوان مستعار و انتخابی نیست، بلکه نام حقیقی من است. در مرداد 1356 و در شهر زیبای اهواز زاده شدم. در انواع و اقسام دانشگاهها و رشته ها درس خواندم، و ادبیات روسی را هم در مقطع دکتری و در دانشگاه مرکزی مسکو به پایان رساندم. مترجم آثار ادبیات روسی به زبان فارسی و ادبیات فارسی(بیشتر شعر) به زبان روسی هستم که برخی از ترجمه هایم به صورت کتاب در نشرهای هرمس, نشر نی, آهنگ دیگر و نشر ماهی منتشر شده اند. سالیانی هم زائر این سرزمینهای سرد روس بوده و هستم. گاه گاهی هم محض خنده شعرکی می سازم. آن کارها که عنوان شاعر در ابتدایشان نمی آید از آن من است و باقی، ترجمه و یادداشت های من است عمدتا از ادبیات و شعر روس. در مقاطع مختلفی هم برای نخستین بار در ایران کارگاههای ادبیات روسی را برگزار کرده ام.